جدول جو
جدول جو

معنی شتابی نمودن - جستجوی لغت در جدول جو

شتابی نمودن
(خِ رَ مَ تَ)
شتابی کردن. شتاب کردن. تعجﱡل. تغلغل. تهریف. عسل. عملسه. عیهمه. مداغصه. نزر. (منتهی الارب). افراط، شتابی نمودن در کاری. (منتهی الارب) ، وانمودن که شتاب دارد
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(خُ مُ کَ دَ)
شتافتن. عجله کردن. به سرعت کاری را انجام دادن: تدفیف،شتاب نمودن. دفاف. مداففه، شتاب نمودن در کشتن خسته. دفدفه، شتاب نمودن. (منتهی الارب) ، تظاهر کردن به شتاب. وانمودن که تعجیل می کند
لغت نامه دهخدا
(خَ کَ دَ)
شادی کردن. ابتهاج. تبشیش. (مصادر اللغۀ زوزنی). تبهج:
فرود آمد از اسب گشتاسب زود
بر او آفرین کرد و شادی نمود.
فردوسی
لغت نامه دهخدا